شهید مدرس در ۹ سال شمسي تبعید به خراسان چه میکرد؟
|شهید مدرس در ۹ سال شمسي تبعید به خراسان چه میکرد؟ از مسیح داراب|
یکی از جنایات غیرقابل بخشش پهلوی اول، به شهادت رساندن آیتا… سیدحسن مدرس بود؛ مجتهدی شجاع، آگاه، سخنور و همچنين سیاستمدار که همواره مانند سدی مستحکم در برابر خواستههای نامشروع پهلوی میایستاد. شهید مدرس که در زمان نمایندگی مجلس شورای ملی، به همراه نمایندگان اقلیت، نقش مهمی در ناکام ماندن طرح جمهوری رضاخانی ایفا کرد و همچنين سرانجام مانع به انجام رسیدن آن هم شد، بعد از به اقتدار و قدرت رسیدن رضاشاه و همچنين با دستور او، شب ۱۷ مهرماه سال شمسي ۱۳۰۷ بازداشت و همچنين تبعید شد.
روایتی از آن هم واقعه غم انگیز
روایت چگونگی تبعید شهید مدرس، بسیار غمانگیز و همچنين دردناک است. پاسی از شب قبل بود که مأموران نظمیه، به سرکردگی سرتیپ درگاهی، به منزل و خانه آن هم مجتهد شجاع ریختند. شهید مدرس در اتاق شخصیاش، آن هم اتاقی که تنها و فقط نیمی از آن هم مفروش به زیلویی کهنه بود و همچنين اسباب آن هم به یک قوری، چند استکان و همچنين چند جلد کتاب خلاصه میشد، مشغول مطالعه بود. مأموران نيت و اراده وارد شدن به اتاق را داشتند که با مقاومت فرزندان شهید مدرس روبهرو شدند. دقایقی بعد، اسماعیل آقا، سیدعبدالباقی و همچنين فاطمهبیگم، بعد از ضرب و همچنين شتم، در اتاقی زندانی شدند. شهید مدرس، از اتاق بیرون آمد و همچنين به شماتت متجاوزان پرداخت و همچنين کار آن هم ها را غیرقانونی و همچنين غیرانسانی خواند. درگاهی که تأثیر سخنان او را بر مأمورانش میدید، آن هم ها را بیرون فرستاد و همچنين گروهی جديد و تو و تازه نفس از مأموران را وارد منزل و خانه کرد؛ دیگر مجال ندادند که آیتا…، عمامهاش را بر سر بگذارد و همچنين نعلین به پا کند؛ مدرس را مضروب کردند و همچنين درگاهی، در حالی که سید روی زمین افتاده بود، لگد محکمی به قفسه سینه او زد و همچنين دستور داد شهید مدرس را از میان دو ردیف سربازی که دو طرف کوچه ایستاده بودند، عبور دهند و همچنين سوار کامیونی کنند که قرار بود آن هم مجتهد بیدار دل را، به غربت تبعید ببرد. آسیبی که شهید مدرس از ضربه لگد سرتیپ درگاهی دید، تا مدتها باعث آزار و همچنين رنج آن هم سید مبارز شد.
به سوی مقصدی نامعلوم
کامیون حامل آیتا… مدرس، از تهران خارج شد و همچنين راهش را به سمت شرق کج کرد. هنوز مأموران نمیدانستند که مقصد تبعید کجاست. در این بین، تلگرافهایی بین تهران و همچنين مشهد رد و همچنين بدل میشد: «فرمانده محترم لشکر شرق؛ حسبالامر جهانمطاع تبريک و مبارک ملوکانه ابلاغ میمي شود؛ سید حسن مدرس به سمت شرق تبعید و همچنين بدواً، مقرر گردد به گنآباد(گناباد) اعزام مي شود. مطابق پیشنهاد رئیس نظمیه خراسان، گنآباد صلاح نبود و همچنين قائن را مقتضیتر دیدهاند. مع هذا از طرف اداره نظمیه خراسان ابلاغ گردیده است که در این مورد از آن هم فرمانده محترم نیز کسب نظریه نموده و همچنين به نقطهای که صلاحیت آن هم برای توقف مشارالیه از طرف لشکر تصدیق مي شود، مشارالیه را اعزام دارند که در آن همجا تحت نظر بوده و همچنين از مکاتبه و همچنين ملاقات او با وسایل مقتضیه جلوگیری مي شود.» در پاسخ، تلگرافی به این مضمون، به تهران ارسال شد: «ریاست محترم ارکان حرب کل قشون، عطف نمره ۳۷۳۱، به ملاحظاتی، گنآباد و همچنين قائن صلاحیت ندارد و همچنين به عقیده اینجانب، خواف بهتر است. همین قسم هم به نظمیه مشهد دستور داده شد.» به این ترتیب، بعد از ساعتها حرکت بیوقفه و همچنين عبور از جادههای خاکی و همچنين پر دستانداز، آیتا… سیدحسن مدرس وارد خواف شد. انتخاب این شهرستان به این دلیل صورت گرفت که دژخیمان پهلوی گمان میکردند حضور اکثریت اهل سنت این منطقه، زمینه هر گونه فعالیت شهید مدرس را از بین میبَرَد؛ غافل از اینکه سخنان و همچنين آرمانهای آیتا…، چیزی نبود که درک آن هم تنها و فقط برای پیروان مذهبی خاص میسر باشد.
در محاصره مأموران دولتی
جایی که شهید مدرس را در آن هم ساکن کردند، منزل و خانهای قدیمی در وسط باغی پهناور و بزرگ و همچنين مخروبه بود که به «ارگ» شناخته شدن و شهرت داشت و همچنين از چهار طرف، به وسیله ادارات دولتی و همچنين مراکز نظامی، محدود شده بود. در نزدیکی منزل و خانه، برجی قرار داشت که در تمام مدت شبانهروز، پاسبانی بر فراز آن هم نگهبانی میداد تا مبادا کسی با آیتا… مدرس دیدار کند. نگهبانانی که در ماههای نخست برای او برگزیدند، مبتلا و همچنين معتاد به افیون و همچنين خود منشأ آزار و همچنين اذیت آن هم سید مبارز بودند. او در روزنوشت خاطراتش، در این باره مینویسد: «لیله جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۰۸ – در اوایل شخصی مسمّی به میرزا علی اصغر که از اداره پلیس مشهد بودند با حقوق ماهی ده تومان به جای میرزا علینقی خان وارد شدند. سن ایشان تقریباً سی سال شمسي، از صنف کسبه و همچنين صنعتگر بوده، قریب دو سال شمسي است وارد اداره پلیس شده اند، زيرا و به درستي که میرزا علینقیخان هم از اداره پلیس بود، با ایشان سابقه داشت. روز وارد شدن به من گفتند که این بیچاره هم مبتلا به تریاک است … بعد از رفتن میرزا علینقیخان، در حقیقت من دارای دو مأمور مبتلا به تریاک و همچنين مصاحب غیرمأنوس شدم … [به همین دلیل،] در امورات و همچنين معیشت من، حتی آب و همچنين نان، بسا میشد که از موقع خود به تأخیر میافتاد [و همچنين این اشخاص اهمیتی نمیدادند] … در عرض دو ماه اسد(مرداد) و همچنين سنبله(شهریور)، وضعیت آن هم ها نسبت به من خیلی موجب تألم و همچنين تأسف گردید و همچنين این وضعیّات مقارن بود با شدت گرمی هوا و همچنين بعضی اعمال شاقهای که اشتغال داشتم.»
شوق با شهروندان و مردم شهر بودن، حتی در تبعید
شهید مدرس، بیش از ۹ سال شمسي از عُمر خود را در تبعیدگاه گذراند. در این مدت، شهروندان و مردم شهر با او آشنایی پیدا کردند و همچنين هرگاه که فرصتی دست میداد و همچنين اجازه خروج وی از تبعیدگاه صادر میشد، با شهروندان و مردم شهر ملاقات میکرد، به درد دلهای آن هم ها گوش میداد و همچنين حتیالمقدور، به امورشان رسیدگی میکرد. این ارتباط، به ویژه بعد از مأنوس شدن نگهبانان با وی و همچنين اظهار ارادت برخی از آن هم ها به سید، گسترش پیدا کرد. شهربانی، طبق مقررات، ماهانه مبلغی را به عنوان خرجی در اختیار شهید مدرس قرار میداد. طی چند سال شمسي و همچنين در اثر قناعت و همچنين پس انداز آن هم مبلغ ناچیز، مخارج ایجاد آبانباری در شهرستان خواف فراهم شد و همچنين با خرج آیتا…، آن هم را برای رفع حوایج عمومی، بنا کردند. به گفته سید عبدالباقی، فرزند شهید مدرس که یک بار با وی در خواف ملاقات کرده است، بیشتر مأموران و همچنين نگهبانان، مرید اخلاق او شده بودند و همچنين در حد قدرت، برای فراهم کردن آن همچه او نیاز داشت، میکوشیدند.
انتقال به کاشمر
آبانماه سال شمسي ۱۳۱۶، درست ۹ سال شمسي بعد از وارد شدن شهید مدرس به خواف، شهربانی وی را از لشکر شرق تحویل گرفت و همچنين به کاشمر منتقل کرد. بهانه انتقال آیت ا… مدرس به کاشمر، ناامنیهای منطقه خواف بود. قسمتهاي آخر آبانماه، پاسیار منصور وقار به عنوان رئیس شهربانی خراسان منصوب شد و همچنين رکنالدین مختار، رئیس شهربانی کل کشور، فرمان به کشتن و قتل رساندن آیتا… سیدحسن مدرس را به وی داد. وقار بعد از وارد شدن به مشهد، دو مأمور به نامهای جهانسوزی و همچنين حبیب خلج، معروف به شمر و همچنين میرغضب را ظاهراً به عنوان بازرسی و همچنين در حقیقت برای به شهادت رساندن مدرس، به کاشمر اعزام کرد و همچنين آن هم ها، مأموریتشان را در حالی که سید، روزه بود، به انجام رساندند و همچنين او را در دهم آذرماه سال شمسي ۱۳۱۶، در غربت و همچنين مظلومیت، به شهادت رساندند.
منبع: خراسان
انتهای پیام