شاهدان قیام گوهرشاد از کشتار ۸۳ سال شمسی قبل میگویند
|شاهدان قیام گوهرشاد از کشتار ۸۳ سال شمسی قبل میگویند از مسیح داراب|
از آنجا که مشهد شهری مذهبی می باشد و همچنین بسیاری از اهالیاش پیرو روحانیت خواهند بود، جهت پرهیز از هرگونه رویداد شومی بایستی کاربرد کلاه شاپو در خراسان به روش استثنا دلبخواهی باشد.
در تیرماه ۱۳۱۴ روحانیونِ مشهد با تجمع در منزل آیتا… یونس اردبیلی، اراده و تصمیم راسخ به فرستادن نمایندگانی جهت مذاکره با رضاشاه گرفتند و همچنین آیتا… سیدحسین طباطبایی قمی جهت دیدار انتخاب شد، رژیم پهلوی محل اقامت او را تحت محاصره قرار داد و همچنین سپس بازداشت و همچنین ممنوعالملاقات شد. به دنبال خبر بازداشت آیتا… قمی در مشهد و همچنین اعتراض به اقدامهای شهربانی، شب نوزدهم تیرماه شهروندان و مردم شهر در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و همچنین شیخ محمدتقی بهلول معروف به شیخ بهلول واعظ که در آن هم جلسه بر منبر سخن میراند، شهروندان و مردم شهر را به ایستادگی در برابر حکومت فراخواند. موعظه شیخ بهلول دو سه روزی ادامه یافت؛ او در منبر سخنان تندی ایراد کرد که شنوندگان را کاملاً تحت تاثیر قرار داد. شیخ بهلول یا علامه بهلول از عارفان بنام ایران بود که نامش با واقعه مسجد گوهرشاد پیوند خورده می باشد. بهلول در شب ۲۰ تیر ۱۳۱۴ دوباره جهت آگاهسازی شهروندان و مردم شهر به منبر میرود و همچنین همراه نواب احتشام و همچنین شیخ حسین اردبیلی سخنانی را ضددستگاه رضاخان گفتن میکند؛ و همچنین سرانجام در ساعت ۲۱ استاندار و همچنین فرمانده لشکر مشهد به مسجد حمله کرد و همچنین با مسلسل و همچنین تفنگ به کشتن و قتلعام شهروندان و مردم شهر اقدام کرد. کوچه و همچنین خیابانهای شهرستان جهت قدیمیترها خاطرات تلخی دارد از سال شمسیهای نسبتا دور از آن هم روزها که یک زن بایستی و حتما میان منزل و خانهنشینی و همچنین کنار گذاشتن حجاب یکی را انتخاب میکرد.
جنازهها را به باغ خونی میبردند!
آیتا… ابوالقاسم خزعلی؛ متولد ۱۳۰۴ شهرستان بروجرد در استان لرستان، در آن هم دوران کودکی به همراه خانواده به مشهد مهاجرت کردند و همچنین آنجا ساکن شدند. آیتا… خزعلی در فاجعه مسجد گوهرشاد در مشهد، نوجوانی ده ساله بود. او به همراه پدرش، فردای حادثه در محل حاضر شده و همچنین اوضاع را به چشم خود دیده بود. روایت او را از آن موضوع بخوانید:
من آن هم زمان هفت هشت ده ساله بودم. شب قبل آن اتفاق افتاده بود. ما روز بعد با پدرم به طرف مسجد گوهرشاد رفتیم. پدرم شب قبل و همچنین زمان کشتار، بیدار نبود، در صورتی که بیدار بود قطعا به حرم میرفت و همچنین طبعا در ادامه هم جزء شهدای آن هم واقعه محسوب میشد. مسجد گوهرشاد پرخون شد و همچنین کشتهها را بردند جایی دفن کردند. مرحوم بهلول، واعظ و همچنین سخنران شهروندان و مردم شهر بود. مرجع تقلید آن هم زمان که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود به بهلول گفته بود که تو وظیفه داری و همچنین بروی از اسلام دفاع کنی. او هم به مشهد آمد و همچنین در مسجد گوهرشاد منبر رفت. در حین منبر بود که سربازان رضاخانی حمله بردند و همچنین دستور کشتن دادند. تا توانستند کشتند. بعد هم جسدها را بردند و همچنین جایی دفن کردند که اسم خوبی هم روی آن هم می باشد: باغ خونی. بردند و همچنین دفن کردند.
روز بعد از کشتار ما به همراه پدرم به طرف صحن کهنه رفتیم. جلوی در ورودی صحن کهنه یکی افتاده بود. ظاهرا اهل جاغرق (از ییلاقات اطراف مشهد) بود. میتوانسته بود صحبت بکند. او را که دیدیم با امیدواری به او گفتیم که انشاءا… خوب خواهد شد. بعد از آن هم راه را کشیدیم به صمت صحن نو. دیدم یک مرد همدانی دیگر هم بود که [افتاده بود و همچنین] و همچنین چهرهاش تغییر کرده بود. من بچه بودم. چهرهاش طوری برگشته بود که من ترسیدم و همچنین شب تب کردم. او را دیدم فوت کرده بود. حالت چهرهاش، حالت یک مرده بود، زنده نبود.
جلوتر که آمدیم زن غیره ای را دیدیم که داشت با شهروندان و مردم شهر و همچنین یکی از پاسبانها صحبت میکرد. پاسبان میخواست چادر را از سر او بکشد. هم هیکل بزرگی داشت و همچنین هم شجاع بود. به پاسبان توپید که بروید دنبال کارتان، حوضی که آب ندارد، قورباغه هم مورد بهره بری و استفاده و نیاز ضروری ندارد. هنوز صحبتهای او در ذهن من مانده می باشد.
اجمال آن بحث و داستان که زنها در منزل و خانه مانده و همچنین بیرون نمیآمدند را یادم مانده می باشد. زنها جهت آنکه چادرشان را برندارند از منزل خارج نمیشدند. البته فهم و همچنین ادراک خیلی بالا نبود، ولی باید توجه داشت آن همقدر میفهمیدند که رضاخان با حجاب و همچنین اسلام مخالف می باشد. از آن جهت از منزل و خانه بیرون نمیآمدند. یکی از همینها مادر خود من بود. از ترس رضاخان و همچنین پاسبانها و همچنین سربازان کمتر از منزل و خانه بیرون میآمد.
ریاست شهربانی میگفت یا پول بده یا میگویم در گوهرشاد بودهای!
دکتر مهدی بررسی کننده و پروهشگر از دیگر افرادی می باشد که در زمان حادثه کشتار مسجد گوهرشاد در مشهد، ساکن آن شهرستان بوده می باشد. روایت او از دوران کودکیاش که همزمان با آن حادثه بوده هم شنیدنی می باشد:
سختگیری در مورد یکسان کردن لباس در مشهد خیلی بدتر از تهران بود. رضاخان فکر کردن و اندیشیدن کردن و اندیشیدن کرده بود که در صورتی که از شهرهای مذهبی شروع کند، کارش راحتتر می باشد و همچنین در ادامه، کار در دیگر شهرها و روستاها آسانتر خواهد بود. آنجا مصادف شد با قیام شهروندان و مردم شهر و همچنین مسأله گوهرشاد. شش ساله بودم. یادم هست که صدای سفیر گلوله تفنگها را در منزل و خانهمان شنیدم. صدای تیراندازی و همچنین کشتاری بود که توی مسجد گوهرشاد راه افتاده بود. مسجد را به توپ و همچنین گلوله تفنگ بستند. من بچه بودم صدایش هنوز هم توی گوش من می باشد. زیرا و به درستی که منزل و خانه ما در مشهد، همین بالای خیابان بود.
آن هم زمان ریاست شهربانی مشهد فردی بود به نام سرهنگ نوایی. آدم خبیث و همچنین فاسدی بود. بعد از حادثه گوهرشاد، آن موضوع را جهت خود تغییر پیدا کردن به دکان کرده بود. میآمد جلوی دکان و همچنین یقه تو را میگرفت و همچنین میگفت یا فلان مبلغ به من بده یا آنکه میروم و همچنین به گفته میدهم و همچنین میگویم تو آن هم شب در مسجد گوهرشاد بودی. خیلی آدم خبیثی بود. هدف غیره ای هم داشت و همچنین آنکه جای ریاست شهربانی کل را بگیرد و همچنین بر مسند سرپاس مختار که ریاست شهربانی کل کشور بود، تکیه بزند.
پدر من هم آن هم شب در مسجد گوهرشاد بود. البته نه زمانی که در را بستند و همچنین شهروندان و مردم شهر را به گلوله تفنگ بستند. پدر من قبلتر در همین مسجد گوهرشاد منبر رفته بود و همچنین گفته بود ما زیر پرچم داروین انگلیسی رفتهایم. یعنی میخواست بگوید هر چه از انگلستان امر میمی شود، دارند بر ما تحمیل میکنند. مقصود پدرم آن بود که سیاست انگلیس بر ما حاکم می باشد یعنی آن کسی که بر ما حکومت میکند (رضاخان)، مجری سیاستهای انگلیسی می باشد. خوب در واقع هم همینروش بود. بالاخره آن انگلیسیها بودند که کودتای ۱۲۹۹ را ترتیب دادند و همچنین در ادامه رضاخان را آوردند و همچنین او هم کودتا کرد.
اهمیت واقعه مسجد گوهرشاد آن بود که آن حادثه هم در مسجد و همچنین هم در کنار حرم و همچنین مضجع حضرت امام و پیشوارضا(ع) اتفاق افتاد. آن اهمیت بحث و داستان را خیلی زیاد میکند. رضاشاه در جاهای دیگر هم سرکوب و همچنین کشتار کرده بود و همچنین میکرد. کلنل پسیان را در خراسان به کشتن و قتل رساند؛ شیخ خزعل را در اهواز و همچنین سردار جنگل را در گیلان به شهادت رساند. مهم بودن واقعه مسجد گوهرشاد آن بود که در چنین فضای مقدسی آن مساله پیشآمد.
اینجاست که آن موضوع از دیگر حوادث متمایز میمی شود و همچنین اهمیت بیشتری پیدا میکند. همین هم باعث میمی شود که روی شهروندان و مردم شهر اثر بگذارد.
رضاخان تحت تأثیر ترکیه و همچنین آتاتورک قرار گرفته بود. خیال کرده بود که منشا رشد و همچنین ترقی در ترکیه آن می باشد که کمال آتاتورک آنجا را سکولار کرده می باشد. شاید برایتان جذاب و جالب باشد که آن بحث و داستان آنقدر تاثیر نداشت. من بعد از انقلاب، چهار، پنج مرتبه به ترکیه رفتم. جذاب و جالب بود که خیلی از کتابهای دکتر شریعتی در آنجا به ترکی ترجمه شده بود، یا کتابهای مرحوم مطهری ولی اینها نتوانست اثری بگذارد. رضاخان تحت تأثیر آن قرار گرفته بود. خودش هم سواد نداشت. حتی آن هم زمان که با همسر و همچنین دخترک های جوان و ازدواج نکرده خود در حالی که بیحجاب بودند به دانشسرای عالی رفته بود از او نقل میکنند که گفته بوده کلاه بیغیرتی را اول بایستی و حتما خودمان سرمان بگذاریم. من آن را از چند منبع موثق شنیدهام. آن یعنی خودش و همچنین وجدان ناخودآگاه خودش هم تا حدی متوجه بود که کشف حجاب، تناسبی با فرهنگ او ندارد و همچنین نامناسب می باشد.
پدرم ۴ سال شمسی از منزل و خانه خارج نشد!
مرحوم محمد واعظزاده خراسانی هم از افرادی می باشد که از نزدیک در جریان کشتار مسجد گوهرشاد قرار گرفته بود. او متولد ۱۳۰۴ مشهد می باشد و همچنین پدرش هم از یک خاندان روحانی بود. واعظزاده در آذرماه دو سال شمسی قبل دارفانی را وداع گفت. او در مورد قیام گوهرشاد میگوید: جدید و تو و تازه آن جریان شروع شده بود. آن هم روز اول بود که من جهت همین موضوع به مسجد گوهرشاد آمدم. سر شب برادرم گفت بیا برویم ببینیم مسجد چه خبر می باشد. از کوچههایی که پشت مسجد بود وارد مسجد گوهرشاد شدیم. شهروندان و مردم شهر دور بهلول را گرفته بودند و همچنین مرتب هم اضافه میشدند. شهروندان و مردم شهر در ایوان مقصوره و همچنین بیرون ایوان نشسته بودند. به نظرم جمعیت از هزار فرد یا شخص کمتر بودند. بهلول هم از دور روی منبر دیده میشد. هنوز ننشسته بودیم که دیدیم شهروندان و مردم شهر بلند شدند دارند میروند. برادرم از یک فرد یا شخص پرسید کجا میروید، گفت آقای بهلول فرمودهاند که اینجا مسجد می باشد و همچنین تو خوابتان میبرد. بروید داخل صحن. ما هم راه افتادیم و همچنین رسیدیم به صحن نو. بهلول در ایوان طلا روی منبر بود. من آنجا بهلول را از نزدیک دیدم. صحبتهایش را نمیشنیدم که چه میگوید. شهروندان و مردم شهر هم آمدند و همچنین ایوان هم پر شده بود. تعدادی هم بیرون ایوان نشستند. با برادرم مدتی نشستیم و همچنین در نهایت هم برادرم گفت که مسجد را دیدیم و همچنین بس می باشد و همچنین برویم. بلند شدیم آمدیم منزل و خانه، یک شب یا دو شب گذشت.
یکی دو شب بعد بود که ما داخل حیاط نشسته بودیم. یکهو از طرف مسجد صدای تیر و همچنین تفنگ بلند شد. معلوم شد که به مسجد حمله کردهاند. توی حیاط نشسته بودیم و همچنین به صداهای تیر و همچنین تفنگ گوش میکردیم. که یک دفعه در زدند. کسی که رفته بود در را باز کند هنگام و زمانی که که برگشت به پدرم گفت دو پاسبان آمدهاند و همچنین تو را میخواهند. نردبان آوردند و همچنین پدر را فرستادیم منزل و خانه همسایه و همچنین بعد هم تا یک ماه از او بیخبر بودیم. بعد از یک ماه پدرم برگشت و همچنین چهارسال از منزل و خانه بیرون نرفت. در صورتی که بیرون میآمد دستگیر میشد. شهربانی همه آنهایی را که به نوعی در موضوع گوهرشاد مرتبط بودند را گرفت و همچنین برد تهران و همچنین زندانی کرد. اینها چهار سال شمسی در زندان تهران بودند شامل پدرزن خودم. بعد از چهار سال شمسی زندانیان تهران را آزاد کردند. پدر ما هم از منزل آمد بیرون. شهروندان و مردم شهر او را خیلی احترام میکردند. میگفتند آن مدت او در مکه بوده می باشد کسی او را نمیدید، تنها و فقط دو تا روضهخوان پیرمردهای قدیمی، اینها گاهی میآمدند منزل ما.
از زبان گوهرشادیها
اصلاح خانم حکومتخواهی (ماسال گیلان)
۲۰ ساله بودم. [جهت زیارت به مشهد رفته بودیم ]با مادرم به بازار میرفتیم. ابتدای بازار به ما دستور دادند که روسریهایمان را برداریم. مادرم مخالفت کرد. ماموران اصرار میکردند. خواستند که مادرم را کتک بزنند. من خودم را مقابل آنها قرار دادم. مچ دست راستم در آن ماجرا شکست.
ابراهیم ایرجی (مشهد)
عمویم تعریف میکرد یک روز ما سربازها را بردند صحن سقاخانه حرم امام و پیشوارضا(ع)؛ میگفت به جایی رسیدیم که فرمانده دستور داد تیراندازی کنید و همچنین به سربازی که جلوتر از همه بود سیلی زد و همچنین گفت تو بزن تا بقیه هم بزنند. سرباز زد زیر گریه و همچنین گفت به امام و پیشوا رضا تیر نمیزنم. عمویم میگفت هنگام و زمانی که دید چارهای ندارد؛ گلنگدن را کشید و همچنین لوله تفنگ را گذاشت روی سرش و همچنین خودش را کشت!
مریم پورزند (مشهد)
منزل و خانه ما در محله عیدگاه مشهد بود. خیلی به مسجد گوهرشاد نزدیک می باشد. منزل و خانه بزرگی داشتیم. پدر و همچنین مادرم با آب چاه غسل کرده بودند. هر دو وصیت کردند و همچنین ما را به خالهام سپردند. میگفتند شاید دیگر برنگشتیم. پدرم نگهبان یکی از درهای ورودی بود. سه شبانهروز نیامد. تیر خورده بود به پایش!
علی رشیدیان (مشهد)
ایام چادربرداری بود. پدرم در روستای طرق (ییلاق نزدیک مشهد) روی املاک آستان کار میکرد. با پدر و همچنین مادرم جهت زیارت به مشهد آمدیم. تا آمدیم از سمت مسجد گوهرشاد وارد حرم شویم، خادم جلوی در دست انداخت و همچنین روسری مادرم را برداشت. مادرم سخت گریه کرد. تا آمدن روسها به مشهد (۱۳۲۰) و همچنین گریز و فرار رضاشاه، مادرم دیگر به حرم نیامد!
منبع:جام جم
انتهای پیام